سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت را از هرکس که آن را برایت آورد بگیر و به آنچه می گوید بنگر و نه آنکه می گوید . [امام علی علیه السلام]

یک نفس

ارسال‌کننده : امید... در : 89/1/9 1:41 عصر

نفسم را در سینه حبس میکنم......به تو فکر میکنم ، به تو که همیشه مرا مبهوت میکنی......به خودم که همیشه مبهوت تو میشوم.....مورچه ای دارد از دیوار بالا میرود .... با دانه ای که از خودش بزرگتر است......کوچک میشوم......خیلی کوچک.......در میان بافتهای عضلات مورچه گم میشوم...یک رگ را پیدا میکنم....یک رگ کوچک.....خیلی کوچک.........مولکولهای اکسیژن را در مایع درون رگ با یک نسبت مشخص در حرکت میبینم.....تو حواست به این نسبت هست..که بهم نخورد....که دانه نیفتد.....که مورچه نمیرد.....صدای تلویزیون مرا به بیرون پرتاب میکند.....به آن مردی که دارد وضعیت هوا را پیش بینی میکند خیره میشوم......دارد از نفوذ یک سیستم کم فشار در غرب کشور خبر میدهد......اما تو هنوز حواست به آن ترکیب اکسیژن است....که بهم نخورد.....که دانه نیفتد....که مورچه نمیرد......پرواز میکنم....از بالای ابرها زمین را نگاه میکنم.......بالاتر میروم.....یک لحظه خود را روی یک ستاره میبینم که از منظومه ی شمسی ششصد سال نوری فاصله دارد.....نیازی به این ندارم تا مثل نور ششصد سال در راه باشم......من از نور سریعتر میروم....خیلی سریعتر.........هیچ چیز نیست......صدای بهم خوردن پلکهایم مثل یک بمب در سکوت فضا می پاشد.......من دیگر اصلآ یادم رفته که ششصد سال نوری آنطرف تر مورچه دارد از دیوار بالا میرود...با دانه ای که از خودش بزرگتر است.....تو اما حواست به آن ترکیب هم هست....که بهم نخورد ....که دانه نیفتد ...که مورچه نمیرد.....و من نفسم را  آزاد میکنم و دوباره به تو فکر میکنم .....به تو که همیشه مرا مبهوت میکنی ....به خودم که همیشه مبهوت تو میشوم.


کلمات کلیدی :